برای حرفهای بودن در شغل و زندگی، هدف گذاری صحیح مهمترین نقش را دارد. حرفهای شدن اشاره به توسعه فردی دارد و نیازمند یک هدفگذاری فردی است و مدیریت سازمان نیازمند هدف گذاری سازمانی است. تعیین اهداف صحیح و قابل دستیابی بسیار اهمیت دارند. ممکن است گاهی هدفی از نظر ما قابل دستیابی و یا مقدور نباشد!
در این مقاله ابتدا لازم است اشارهای داشته باشیم به ویژگیهای اهداف اسمارت یا اهداف هوشمندانه؛
اهداف هوشمندانه مشخص، قابل اندازه گیری، دست یافتنی، وابسته به زمان و رابطهمند هستند.
مشخص یعنی به شکل واضح و روشن و شفاف بتوانیم هدف خود را بیان کنیم. اینکه بگوییم میخواهم سازمان بهتری داشته باشم یا سازمان حرفهای تری داشته باشم واضح نیست. اما اگر بگوییم میخواهم در بخش فروش افراد توانمند با مهارت مذاکره بالا فعال باشند واضح است. یا اگر بگویم میخواهم کارها منظم پیش برود واضح نیست اما اگر بگویم یک مدیر اداری و منابع انسانی استخدام می کنم که ماهانه موظف به ارائه گزارش انجام کلیه امور اداری باشد، هدفی مشخص و واضح هست. به مثالی ساده تر نگاه کنیم؛ اگر بگویم میخواهم از این به بعد زندگی سالم تری داشته باشم هدف واضح نیست، اما اگر بگویم دیگر نمی خواهم نوشابه بخورم یا کمتر بخورم یا میخواهم روزی یک ساعت ورزش کنم واضح است.
قابل اندازه گیری یعنی باید روش اندازه گیری هدف و سطح مطلوب آن هم اندازه گیری شود. مثلاً اگر بگوییم میخواهم فروشم رشد کند هدفگذاری کمّی انجام ندادهایم. بهتر است بگویم میخواهم فروشم ۲۰ درصد رشد کند. همچنین به جای اینکه بگوییم امسال میخواهم بیشتر کتاب بخوانم بگویم امسال میخواهم ماهانه ۱۰۰ صفحه کتاب بخوانم. اینطور اهداف قابل اندازه گیری بوده و بهتر میتوانیم آنها را پایش کنیم.
دست یافتنی یعنی هدف باید واقع بینانه باشد. این به معنای هدفگذاری ساده نیست، بلکه بعد از آن تجزیه هدف را میطلبد. که در ادامه به توضیح آن خواهیم پرداخت.
بهتر است معیارهای بالا در نظر بگیریم و گاهی سعی کنیم این هدفها ما را به چالش بکشند. مثلا اگر فکر میکنیم به سادگی می توانیم ماهی ۲۰۰ واحد بفروشیم؛ هدف خود را ۲۵۰ تا بگذاریم. اما گذاشتن عدد ۱۰۰۰ واقعبینانه و قابل دستیابی نیست.
وابسته به زمان یعنی باید مشخص باشد که این هدف در کدام بازه زمانی محقق میشود و چه زمانی قرار است به این هدف برسم؛ یک ماه، ۱۰ روز، یک سال، …
مثلا در طی چه مدت زمانی میخواهم به این میزان فروش برسم.
رابطهمند یعنی هدف باید به خود من یا او و دغدغههای من یا او مربوط باشد و البته باید با هدف های دیگر سازگار باشد. دلیل شکست بسیاری از هدفگذاریها این است که هدف تعیین شده هدف خود ما و دغدغه خودمان نیست و فرد دیگری به شکل مستقیم یا غیر مستقیم برای ما هدف تعیین کرده است. مثلاً هدف بگذاریم هر فروشنده در ماه باید مشتری را جذب کند و از طرفی دیگر هدف بگذاریم که برای هر مشتری باید سه ساعت زمان بگذارد و همه چیز را برای او توضیح دهد اگر ۲۰ روز کاری داشته باشیم هر فرد میتواند در روز با دو مشتری صحبت کنند و در یک ماه با ۶۰ مشتری مذاکره کند چه رسد به مذاکره و متقاعد سازی مشتری! پس هدف ها رابطه مند نیستند. یا اگر در هدف گذاری فردی؛ هدف میگذارم که در کنکور با رتبه عالی قبول شوم و از طرفی هدف میگذارم که روزانه 2 ساعت ورزش کنم و هدف دوم مانعی برای رسیدن به هدف اول میشود نشان دهنده عدم رابطه مند بودن اهداف است.
حالا اگر هدفی داشته باشیم که از نظر ما قابل دستیابی نیست چه کار کنیم؟
ابتدا باید آن را بنویسیم و سپس شروع به تجزیه آن کنیم. تجزیه هدف به معنای خرد کردن هدف است و سوال کلیدی آن این است « قبل از اینکه به این نقطه برسم به چه چیری باید دست یابم؟»
آن چیزی که قبل از هدف باید به آن دست یابم هدف قبلی آن هدف است و مجدد در مورد این هدف جدید سوال را تکرار میکنم. « قبل از اینکه به این نقطه برسم به چه چیری باید دست یابم؟»
تا آنجایی پیش میروم که اولین نقطه هدف قابل دستیابی و یا وضعیت موجود من باشد. بدین ترتیب تصویر درستی برای برنامهریزی دارم و مسیر حرکت از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب که همان هدف اولی است را برنامهریزی میکنم.
هدف گذاری هوشمندانه و تجزیه آن هدف، قدرت هدف گذاری را در شما پرورش میدهد و دیگر با عدم تحقق اهداف خود که به دلیل هدف گذاری اشتباه بوده، مایوس نمیشوید.
دیدگاه شما